آشنایی با امتیازات عقد صلح
در میان مردم دیده می شود که برخی، هنگام معامله، معتقدند عنوان عقد یا قراردادشان، را به جای بیع، صلح، تصریح کنند، از امتیازات بهتری برخوردارند. در این نوشته سعی بر آن است از دید بهترین وکلا در خصوص برتری این عقیده به تحلیل آن پرداخته شود.
مفهوم صلح
صرف نظر از اینکه صلح در لغت به معنی سازش کردن و آشتی و توافق است. اما از منظر حقوقی، صلح بر دو نوع است:
الف: صلح در مواردی که بین افراد در مورد مسئله ای که اختلا ف دارند و ممکن است منجر به نزاع شده یا منجر به نزاع شود.
ب: صلح در معامله بین اشخاص .
تعریف صلح در قانون مدنی
قانون مدنی در تعریف صلح در ماده 752 به سه عبارت اشاره نموده که هریک آثار حقوقی دارد و چنین بیان نموده است:
صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع احتمال یا در مورد معامله وغیر آن واقع شود.
با این تعریف متوجه می شویم هیچ محدودیتی برای مورد صلح وجود ندارد، قالبی است وسیع تر از همه عقود معین که برای تحقق حاکمیت اراده فراهم آمده است. (دکتر کاتوزیان: کتاب دور مقدماتی حقوق مدنی)
البته در مورد معاملات، اگر با دقت در متون حقوقی و قانون مدنی تامل شود، دامنه عقد یا قرارداد صلح، در بر خی عقود مجرا ندارد. یعنی هنگام اختلاف طرفین عقد ضمان و عقد کفالت و عقد رهن، نمی توانند در قالب عقد صلح ختم منازعه کنند و یا در عقد صلح، انتقال گیرنده مانند خریدار از حق شفعه مستفیض نمی شود، اما عقودی مانند بیع، اجاره، معاوضه، عاریه و هبه و ابرا، در قالب عقد صلح مجرا دارد به هر حال در یک نگاه کلی میتوان بیان کرد:
در معاملات، مهمترین امتیاز برتر عقد صلح، از عقود دیگر، این است که: عقد صلح قالبی است وسیع تر از همه عقود معین و اغلب اعمال حقوقی در آن می گنجد به عبارت بهتر نقل و انتقالات درعقد صلح، آثار همان عقد را دارد اما اختیارات فسخ آن بسیار کم است به عنوان مثال شخصی خانه خود را به عنوان فروشنده در مقابل اخذ ثمنی به خریداری، منتقل می کند و با وجود اینکه این نوع نقل و انتقال ، آثار بیع را دارد اما چون با قصد و ارده عقد صلح، منعقد شده از امتیاز حق شفعه بر خوردار نیست و قانون مدنی در ماده 758 اشعار دارد: صلح در مقام معاملات هرچند نتیجه معامله را که به جای آن واقع شده است، می دهد، لیکن شرایط و احکام خاصه آن معامله را ندارد، بنابرین اگر مورد صلح عین باشد، در مقابل عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهد بود، بدون اینکه شرایط و احکام خاصه بیع در آن مجری شود.
امتیاز مهم عقد صلح نسبت به عقود دیگر
و جان کلام یعنی می توان با صراحت تاکید کرد: مهمترین امتیاز عقد صلح در مقایسه با دیگر عقود، علی الخصوص عقد بیع (که قانونگذار در شرایطی با 11 مورد اختیار فسخ در آن پیش بینی نموده است) اما در عقد صلح، علی الاصول در آن حق فسخ، مجرای محدود حقوقی دارد و مثال بارز آن: در عقد صلح خیار مجلس و خیار تاخیر ثمن و خیار حیوان و حق شفعه موضوعیت ندارد.
البته قانونگذار در مورد تدلیس در ماده 764 بیان کرده است : تدلیس در صلح موجب خیار فسخ است. و قانون مدنی در ماده 760 مشعر است: صلح عقد لازم است اگر چه در مقام عقود جائزه واقع شده باشد و بر هم نمی خورد، مگر در فسخ به خیار یا اقاله.
و ماده 761 این قانون اشعار دارد:
صلحی که در مورد تنازع یا مبنی بر تسامح باشد قاطع بین طرفین است و هیچیک نمی تواند آن را فسخ کند، اگر چه به ادعای غبن باشد مگر در صورت تخلف شرط یا اشتراط خیار.
امتیاز دیگر، در مقایسه با عقد صلح با عقد بیع: حق شفعه است که در صلح موضوعیت ندارد و قانون مدنی در: ماده 759 تاکید کرده است: حق شفعه در صلح نیست هر چند در مقام بیع باشد.
همچنین در مورد آثار صلح به نفع شخص ثالث : شایسته است تامل شود که نسبی بودن اثر صلح با نفوذ شرط به نفع شخص ثالث منافات ندارد. نفوذ تعهدی که در قراردادها به سود ثالث می شود، در واقع استثنایی است عمومی که مخصص قاعده نسبی بودن اثر قرارداد است ( مواد 119 و 231 قانون مدنی) بنابرین در عقد صلح می توان شرط کرد که یکی از دو طرف کاری را برای شخص ثالث انجام دهد یا مبلغی به او بپردازد. به علاوه در عقد صلح پیش بینی شده است که تعهد به نفع ثالث یکی از دو عوض صلح و در زمره تعهدهای اصلی قرار گیرد و اگر به مفاد ماده 768 توجه شود:
در عقد صلح ممکن است احد طرفین در عوض مال الصلحی که می گیرد، متعهد شود که نفقه معینی، همه ساله یا همه ماهه، تا مدت معین تادیه کند. این تعهد ممکن است به نفع طرفین مصالحه یا به نفع شخص یا اشخاص ثالث واقع شود. و
ماده 769 نیز در تکمیل نهادی که پیش بینی شده است مقرر می دارد : در تعهد مذکور در ماده قبل، به نفع هرکس که واقع شده باشد، ممکن است شرط نمود که بعد از فوت منتفع، نفقه، به وراث او داده شود شایان توجه است این قاعده مختص به عقد صلح است که بتوان تعهدی را به سود معدوم (در زمان عقد) ایجاد کرد و حتی قانونگذار تاکید کرده است صلحی که بر طبق دو ماده فوق واقع می شود به ورشکستگی یا افلاس متعهد فسخ نمی شود مگر اینکه شرط شده باشد.
از آثار دیگر عقد صلح این است که اگر در دادگاهی پیرامون عقد صلح، منازعه منجر به صلح شود به سازش ختم می شود و در این خصوص دادگاه به جای حکم یا قرار، گزارش اصلاحی صادر می کند.
در مورد اثبات اکراه در عقد صلح، کراه ممکن است ، سبب بطلان آن شود و قانون مدنی در این خصوص در ماده 763 اشعار دارد: صلح به اکراه نافذ نیست.
در مورد اشتباه در یکی از طرفین معامله و یا در، مورد صلح … سبب بطلان عقد صلح می شود و قانون مدنی در این خصوص اشعار دارد (ماده 762 ) اگر در طرف مصالحه و یا در مورد صلح اشتباهی واقع شده باشد صلح باطل است.
سوالی که ممکن است در ذهن تبادر ایجاد کند این است که آیا صلح با انکار دعوا جایز است؟
در فقه امامیه، صلح با انکار دعوی و اقرار به آن درست است و در این باره ادعای اجماع شده است. منتها بسیاری از نویسندگان گفته اند: چون احتمال دارد که با انکار مدعی علیه، نیز مدعی دارای حقی باشد، به ویژه در جایی که مفاد ادعا مقرون به دلایل و قرائنی است، با اتکای به این ظاهر، صلح نافذ فرض می شود .
ولی هرگاه مدعی، بداند که حقی ندارد، آنچه را که به دست آورده مالک نمی شود و تصرف او به دلیل بطلان معاوضه حرام است و شایان ذکر است: ماده 755 قانون مدنی به این بحث پایان داده و به صراحت اعلام می کند: صلح با انکار دعوی جایز است بنابرین در خواست صلح اقرار محسوب نمی شود و ماده 761 در باره بحث اخیر، صلح را قاطع بین طرفین می داند.
تفسیر ماده 765 قانون مدنی
قانون مدنی در ماده 765 عبارتی اعلام نموده: صلح دعوی مبتنی بر معامله باطله، باطل است یعنی هرگاه دو تن بدین پندار که بیعی درست است در باره اختلاف خود، نسبت به خیار عیب یا غبن یا حق شفعه با هم صلح کنند ومعلوم شود که بیع از اساس باطل بوده است صلح آنان باطل است.
قانون مدنی در ماده 767 اعلام می کند اگر بعد از صلح معلوم گردد که موضوع صلح منتفی بوده است، صلح باطل است.
و در مورد عبارت «مفهوم عبارت صلح دعوی ناشی از بطلان معامله صحیح است» در این خصوص دو مورد می توان متصور شد:
الف: مثال: معامله ای واقع شده است و یکی از دو طرف ادعای بطلان آن را دارد و طرفین این دعوا را به صلح خاتمه می دهند.
ب : بطلان معامله ای معلوم است و ولی دعوا ناشی از آثار این بطلان ( مانند خسارت ناشی از فریب دادن یک از دو طرف معامله یا دعوا مربوط به بازگرداندن دو عوض باد و به صلح منتهی شود.
با دقت به این دو مثال محرز است که در هر مورد، بطلان معامله امری ناشناخته نیست و اشتباه در جهت صلح وجود ندارد، پس، دو طرف می توانند در باره موضوع دعوا آگاهانه صلح کنند.